:. باغ مهتاب .:

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم :: شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم

:. باغ مهتاب .:

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم :: شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم

تولد

 

چند روزی می شه که بچه مون به دنیا اومده . یه پسر خوشکل . پدرسوخته بد جوری مهرش رفته تو دلم . انگار چند سالی می شه که تو دلمه . اسمشو گذاشتم امید . نمی دونی چقدر با اسمش حال می کنم . اخه این اسمیه که خودم انتخاب کردم زنم می گفت بزار آرتین ولی چون خرج سزارینشو من دادم ( بنده خدا مث چی از طبیعی زائیدن وحشت داشت ) و یه جورائی می خواست قدرشناسی کنه  گفت که با این اسم موافقه . خلاصه یه بامبولی داشتیم سر اسم گذاشتن روی این فسقلی . بابام که جفت پاشو کرده بود تو یه کفشو می گف بزارین عباس . منم می گفتم که بابا عباس کیلو چنده ول کن تو رو خدا . تو بازار که می ری تا یکی داد می زنه عباس ، می بینی 60 نفر برگشتن نگاش می کنن . ننه بزرگش هم که مامان بنده باشه این وسط بی کار نبود و از خودش اسم بیرون می داد که کلید کرده بود رو اسم محمد مهدی و جالب اینجا بود که هر کی با همون اسمی که دوس داشت بچه رو صدا می کرد . خلاصه انگار نه انگار که این توله سگ ننه بابائی هم داره . کسای دیگه توی این 9 ماه کونشون و شیکمشون پاره شده حالا عشقشو دیگرون ببرن . خوبه والا . خلاصه سرتونو درد نیارم . همه چی به خوبی و خوشی تموم شد رفت پی کارشو یه نون خور به جمع گشنه های این دنیای دون اضافه شد .

تازگی ها

تا کی می خوام چیز دیگه ای خودمو نشون بدم . تا کی می خوام به دیگران بگم که من کس دیگه ای هستم . تقصیر خودمم هست همش دنبال این بودم که همه رو از خودم راضی نگه دارم . به درک . هر کی هر چی که می خواد بگه . گور پدر همشون . اصلا به من چه .

تو اینجا راحت راحتم . انگار نه انگار کسی هست یا نه . می خوام خودم باشم . اصلا می دونی چیه می خوام همه چی رو بگم . هر چی که هست . 

فقط یه چیزی . حرفامو باور کن . طوری که احساس کنم تو هم باهامی .