:. باغ مهتاب .:

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم :: شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم

:. باغ مهتاب .:

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم :: شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم

رسم روزگار

اسمال آقا ... اسمال آقا ... بلن شو جون ننت !! اسمال آق .. ای بابا !! پرستار ... پرستار ...

بله اسمال آقا ریق رحمتو سر کشید . از بخت بد ما ، حالا باس امشبه رو که ما پیششیم این طوری بشه . این اسمال آقا بنده خدا قصاب محلمون بود . مایه تیله هم زیاد داشت . بچه هاش همه فرنگن و زنشم چند مدت پیش مُرد . بی کس و کار بود . کسی از فامیلاش تحویلش نمی گرفتن . خودمم یه چند سری باهاش دعوام شده بود . از بس چشش دنبال زنای مردم بود نا مرد . البته گوشش به خاکه ولی خیلی بی ناموس بود . وقتی تو بیمارستون بستری شد کسیو نداش که پیشش بمونه ، بچه های محل نوبتی می رفتن پیشش . این بیمارستونه هم پرستاراش از ملکه اینگیلیس هم پر افاده ترن . دست به سیاه و سیفید نمی زنن .

خیر سرمون نیم ساعت ! رفتیم ته سالون دست به آب ، تا برگشتیم انگاری صد ساله که مرده . قلبشو یه چند باری عمل کرده بودند حدود 200 تائی وزنش بود . بچه ها می گفتن از بس گوشتا رو خام خام می نداخ بالا فشار و چربی خونش زیاد بود . فوری پریدم تو بخش یه زنگ زدم به بهروز تا بچه ها و کاسبای محلو فامیلاشو خبر کنه گوشی دستم بود که دیدم یکی می زنه پشتم که ، کودوم اتاقه !!! بابا بی خیال ؟؟! ساعت ده شبی اینا از کجا ریختن تو . جل الخالق . مث مور و ملخ ریختن تو بخش . منم خودمو سریع رسوندم تو اتاق . حالا هی یکی یکی خودشونو می ندازن رو شیکمش فریاد می زنن اسمال آقاااااااااااااااا . بابا آقا ابراهیم خاموشیه مریضا خوابن یواش تر . مگه به گوششون می رف . اون می رف کنار یکی دیگه شیرجه می زد روش . نمی گن این چفت و بس نداره ممکنه به همه چی تِر بزنه بره . پرستاره هم که کپ کرده بود مونده بود چه جوری اینا رو بندازه بیرون . رف از نگهبانی یه چند تا غول چماغ آورد همه رو انداختن بیرون . خلاصه سرتونو درد نیارم . فردا همگی رفتیم بِهِش زهرا . تموم ایل و توارش از همه جای جهان اومده بودن واسه مرده خوری . بچه هاشم اومده بودن البته دوتاشون که نزدیک بودن . بقیه شونم احتمالا تا مراسم سوم خودشونو می رسونن . همچین با عینک دودی و قر و فر . دستکش به دستو . آره اینا . هر کی نمی دونس فک می کرد که اسمال آقا نخست وزیری ، چیزی بوده . کم مونده بود مجاب شیم زنگ بزنیم رئیس جمهوری ! یه توک پا بیاد اونجا که شمارشو نداشتیم ! من البته صبح زود با بچه ها رفتیم تو غسال خونه . با یکی از مدیرای اونجا دوست بودم اجازه داد که بریم از نزدیک ببینیم . نمی دونین چه وضعیتی بود . مرده ها رو نوبتی می شستنو می ریختن روی یه نوار غلتان می برد یه سالون دیگه و اونجا کفن می کردن . بوی کافور هم که تا بیخ گلومو می سوزوند . اسمال آقا اینقدر شیکمش بزرگ بود . که 4 متری پارچه برد فقط واسه دور کمرش ! اونجا یه چند تا تابوت بود ولی مگه اندازش بود !! بالاخره گشتیم یکی پیدا کردیم که به سختی چپوندیم توش . از شانس ما فلزیشو پیدا نکردیم و مجبور شدیم تو همون چوبیه جاش بدیم . خدا رحم کرد وگرنه باید روکولمون سوارش می کردیم . همگی چسبیدیم بهش که بلندش کنیم . حالا مگه بلند می شد معلوم نبود مرتیکه مرده شوره آبارو ریخته بود  روش یا کرده بود تو حلقش . با هزار سلام و صلوات بلندش کردیم . به هر حال یه دو ساعتی کشید تا آوردیمش بیرون . ملتم تا تابوتو دیدن مث وحشیا ریختن سرش . آقا یواش ... آقا مواظب باش .... بابا جون تکونش زیاد ندین ... آروم تر این میخاش در می ره ها ....حالا مگه کسی صداتو تو اون شولوغی می شنید !! به عزتو شرف لااله الا الله بلن بگو ..... ( من همیشه از شنیدن این جمله تموم موهای بدنم سیخ می شه . هیچ وقت هم نتونستم علتشو پیدا کنم ) ذکر گویان بردنش طرف آمبولانس که ببره سر همون قطعه مربوطه . بچه ها تو کف مونده بودن که این جمعیت از کجا یهو سر و کلشون پیدا شده بود . البته جسته گریخته هم شنیدم که بنده خدا کمک هم به این و اون می کرده . راست و دوروغش گردن خودشون . ماشاالله زنای محله هم اومده بودن . مرجان خانومم تشریف آورده بودن . با اون آرایش غلیظش . هر کی نمی دونس فک می کرد آدرس تالار عروسی رو گم کرده !! با اون کیف زردش . مث دخترای 14 ساله خودشو درست کرده بود . وه وه وه . نمی دونید چه اشکی هم می ریخ . شوهر نکبتش نیومده بود خودش یه کاره پا شده بود اومده بود . البته مرجان خانوم یه جورائی با این اسمال آقا رو هم ریخته بودن . آمار اینو دیگه خودم دارم . خودمو تو اون جمعیت رسوندم به مرجانه . تسلیت می گم مرجان خانوم !! طرف از دیدن من جا خورد ولی به روی خودش نیاورد !! اوا آقا .... شما هم اینجائین ؟؟!!  خانوم خوبن ؟؟ کوچولو بزرگ شده ؟؟ حالا منم موقع جواب دادن هی از چپ و چار طرف بهم تنه می زدن . تو این رد و بدل کردن احساسات بودیم که یهو بهروز مث جن اومد با حالتی شتاب زده و گفت گاومون زائید !!؟؟ تابوت شیکس !! نمی دونم اون موقع باید از خنده می مردم یا دنبال چکش و میخ باشم ؟؟ رفتیم نزدیک و دیدیم که اسمال آقا رو یه تخته افتاده و بقیه چوبا هم دوروبرش ریخته . همه هم یه جوری به ما نیگا می کنن انگار عزرائیل دیدن تو دلم گفتم به من چه . مرده شما بچه غوله تقصیر من چیه !!‌؟ ( آخه یکی بیاد به من بگه بیکاری خودتو نخود هر آشی می کنی ؟؟‌به تو چه خودتو انداختی وسط ؟ طرف خودش برادر داره پسر داره . آخرش این حس بشر دوستانه من کار میده دستم ) خلاصه تصمیم گرفتیم رو همون تخته چوبه ببریمش تو مقبره خونوادگیشون . یارو قبر کنه همچین قبر کنده بود اندازه یه بچه فیل . بهش گفته بودن جادار بکنه . راس دو نفر !!‌ اونم نامردی نکرده بود و همچین دل واز کنده بود . به زور با اون حجم جمعیت خودمونو چپوندیم تو . زنونه مردونه غاطی شده بود . دختراش همچین با ناز گریه می کردن و بینیهاشونو می گرفتن مث این که اومده بودن شاعر معاصر خاک کنن !! نه جیغی نه فریادی . فکر کنم اگه جیغ می زدن یا گریه می کردن احتمالا این سرخاباشون رنگ تو رنگ می شد و خوبیت نداشت سر قبر مرده . پسراشم همین طور با کراوات و همچین سنگین فقط بلت بودن شونه هاشونو بلرزونن که مردم فک کنن دارن گریه می کنن . من خودم ختم این جنگولک بازیام می دونم امشب بساط سور و سات بر قراره و مراسم تقسیم ارث برگزار می شه . اینا ادمائی نیستن که به خاطر پدرشون اشک بریزن . منتظر بودن که اسمال آقا سرشو بذاره زمین و شروع کنن به مال خوری . سرتونو درد نیارم . یه آخوندی هم که لاغر مردنی بود اومد و رفت تو قبر و یه چیزائی براش خوندو اومد بیرون و سنگ لحدو چیدنو و خاک ریختن روشو و الفاتحه مع الصلوات ! 

 ظهر هم ملت خونه اسمال آقا کباب برگ و کوبیده دعوت بودن . نمی دونین چه کبابی بود . من که شیکمی از عزا در آوردم . عمرا خودش تا حالا همچین کبابی خورده باشه . ای نور به قبرت بباره اسمال آقا . مرجانه رو از دور می پایدمش . طفلکی هنوز چشاش قرمز بود !

نظرات 43 + ارسال نظر
الناز یکشنبه 28 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 06:55 ب.ظ http://www.sarzamine-yakhi.blogsky.com

سلام ممنون سر زدی تسلیت میگم

الناز دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 01:51 ب.ظ http://www.sarzamine-yakhi.blogsky.com

من که سر زدم چی میگی دیگه ؟؟؟؟

بهت تسلیت هم گفتم

کاظم دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:29 ب.ظ http://lonlyviolon.blogsky.com

سلام داش شمایل !
آقا دل ما هم واست تنگ شده بید .
کجاهایی
می بینم که همه جا سرگروه و رئیس و .... می شی
اگه انتخابات کاندید بشی مطمئناْ رای می آری
من که بهت رای می دم
چه بچه محل های باصفایی داری ها
ه شب یکی می رفته بیمارستان
البته تو رو که می شناسم با معرفتی
حالا کجا زندگی میکنی رو باید بفهمم
اصلاْ آدم گاهی دلش می خواد ببیندتت

کاظم دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:42 ب.ظ http://lonlyviolon.blogsky.com

راستی کنسرت جات خالی بود
علیزاده نبود
استاد با گروه شمس برنامه داشت
راستی دیدمت !!
تو کنسرت دیدمت !!
تو ردیف اول دل من نشسته بودی !
....................................

یاسمن دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 03:06 ب.ظ http://mehrabooni-sedaghat.blogfa.com/

خدا رحمتش کنه.

آست - روزمرگی دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 05:05 ب.ظ

تسلیت میگم بهت شمایل جان - غم آخرت باشه داداش !

از طرف من به مرجان خانوم هم تسلیت بگو . ( صدای هق هق گریه ) بگو مرگ حقه ! مال همه اس ! شتریه که در خونه همه میخوابه ! پیمونه آدم که پر بشه دیگه نمیشه کاریش کرد. ( هق هق ) تروخدا بگو اینقدر خودش و اذیت نکنه . چشاش قرمز شده آخه . هیچیش نمونده دیگه .

ها . . . میگی ؟؟ توخدا بگو ! قسمت دادما ! شمایل !

جالب بود برادر.

مهدیس دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 05:17 ب.ظ http://littlemah.persianblog.ir/

ببینم جدا این اتفاقها می افته یا..........؟؟؟؟

(ایکون چشمک)

الناز دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 06:38 ب.ظ http://www.sarzamine-yakhi.blogsky.com

چرا بهت بر میخوره؟

مگه چی گفتم؟

سلام همسایه های3 دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:09 ب.ظ http://rezatehranii3.blogfa.com

سلام.ممنون سر زدی
ممنون از لطفت.

پریسا در دریای خوشبختی دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:15 ب.ظ

شوما لطف داری داش.........ایشالله ۷ و ۴۰.

حدیث دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:26 ب.ظ http://www.hadis39.blogfa.com

سلام خاله جون. خوبی؟ خیلی خوشحال شدم اومدی. پستت رو تا نصفه خوندم. بقیه ش رو آخر شب می خونم.(مهمون اومد برام). مراقب خودت وامید کوچولو وخانمت باش.

آره شیرازه. یک ماه پیش اونجا بودیم. دخترم عکس رو گرفته. یکی از آرزوهام اینه که یه روزی برم اونجا زندگی کنم.

پیمانه دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:30 ب.ظ http://pn1350.blogfa.com/

سلام بر شمایل عزیز . طفلک اسمال آقا ! هیچکی از ته دل برلش گریه نکرد مرجان خانوم هم یحتمل برای یک چیزهای دیگه اشک می ریخته ...

امیر سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 08:29 ق.ظ http://www.signor666.blogsky.com/

سلام
دوست عزیز
با تشکر از مطالب جالب و خواندنی تون
کارتون جالبه و همینطور وبلاگتون
موفق و موید باشید
از حضور دوباره شما نیز بسیار سپاسگزارم

آبجی فری سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:55 ق.ظ http://roozegarr.persianblog.ir

سلااااااااااااام شمایل جون گل و بلبل خودم
مرسی که سر زدی... جون فری ادرستو گم کرده بودم(سرخ از خجالت)... حالا لینکت می کنم که دیگه این اتفاق نیفته
آبجیتم تا همیشه ی خدا

کاظم سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:07 ق.ظ http://lonlyviolon.blogsky.com

داداشی ما نوکرتیم
ولی منو با گلابی و سیب اشتباه نگیری یه وقت گازمون بگیری !
ما در خدمتیم

مشتاق دیدار

راستی داداش دیر دیر آپ می کنی دل ما می پوسه

ارام سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:52 ق.ظ http://human2.blogfa.com

خیلی جالب بود....
بیچاره مرجانه خانموم!!!؟؟(خنده کنون)

تازه به آخر که رسیدم فهیمدم من دفعه پیشم اومدم اینجا ماجرا پیرزنه و بیمارستان و کول کردن و ووووووو



شاد باشی تا همیشه(گل)

محمد سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 01:25 ب.ظ http://www.shanc.blogsky.com

سلام
دمت گرم همیشه میای.
بازم بیا.
بای

مهدیس سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 07:56 ب.ظ http://littlemah.persianblog.ir/

جناب شمایل حواس پرت من بیخود می کنم کامنت پر از لطف شما را پاک کنم
خدمتتون عرض کنم شما برای پست قبلی من کامنت گذاشتین و من هیچ وقت نظری را پاک نمی کنم


یه ذره زودتر اپ کن

بازم مرسی از لطفت

سحر ( سایلین) چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 07:54 ب.ظ http://anotherpartofsaylin.blogsky.com

سلام دوست من مرسی که هنوزم بهم سر میزنی دلم تنگ شده بود برات موفق باشی عزیزم

نیلوفر پنج‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:28 ب.ظ http://nilouyee.blogfa.com/

:D

محمد جمعه 3 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:01 ق.ظ http://www.shanc.blogsky.com

سلام
بابا آپ نیستی که.
بدو.
بااااای

چوغوکی شنبه 4 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 03:11 ب.ظ http://kelpase.blogfa.com

آناهید دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:50 ق.ظ http://anahid_loyalgirl2007.persianblog.ir/

سلام .حال شما؟مرسی که مرتب به وب من سر می زنید و یه جورایی مثل برادر بزرگتر هوای منو دارید .راستش من دیگه توی این وب نمینویسم و هر کاری هم کردم نتونستم یه وب توی بلاگ اسکای درست کنم.به این خاطر کلا نوشتن رو تعطیل کردم.لحظاتی پر از آرامش داشته باشید.نوشته هاتون هم محشره من خیلی دوست میدارمشون.

ارام دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:48 ق.ظ http://human2.blogfa.com

آمدم که بگم آمدم. من هم دوستتون دارم.



شاد باشید تا همیشه

سلام همسایه های3 سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 07:34 ب.ظ http://rezatehranii3.blogfa.com

سلام.با موضوع یک فیلم آپم و منتظر نظرتم دوست گرامی[گل]

شاسوسا پنج‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:39 ق.ظ http://posht-daryaha.blogfa.com

سلام بر مرد ثواب و معرفت این حرفا
از قدیم گفتن اگه میخوای عزیز بشی یا باید دور بشی یا بمیری این اسمال آقای شما راه دوم رو برای دیدن بچههاش انتخاب کرده خدا بیامرزدش اگه میدونست بچهاش حتی براش گریهم نمیکنن شاید نمیمرد کسی چه میدونه ولی خدا خیرتون بده که بیچاررو تنها نزاشتین.
راستی امید خوبه هنوز واسش زن پیدا نکردی؟؟؟؟؟؟
آپ کردم
تا بعد.................

سلام همسایه های3 شنبه 18 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 08:00 ب.ظ http://rezatehranii3.blogfa.com

سلام.با موضوع یک فیلم آپم و منتظر نظرتم دوست گرامی[گل]

چوغوکی شنبه 25 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 07:56 ب.ظ http://kelpase.blogfa.com

حاجی با اجازت لینکت کردم

ق یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 08:20 ب.ظ http://ghashangtarazto.persianblog.ir

آمدم نبودی " خبرت بود که اینجا خبری هست "

تارا سه‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 03:50 ب.ظ http://RozinehZard.blogfa.com

خوش حال می شم که به وب لاگ من هم بیاین .
منتظرتون هستم .
رزینه زرد

سلام همسایه های3 پنج‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 05:38 ب.ظ http://rezatehranii3.blogfa.com

سلام.با موضوع یک فیلم آپم و منتظر نظرتم دوست گرامی[گل]

[ بدون نام ] یکشنبه 3 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:16 ق.ظ http://usefultips.blogsky.com

سلام مرسی از اینکه منو هم باخبر کردی شمایل خان ولی ببخشید از اینکه دیر امدم برا دیدار فعلا

maaa-chaaand-nafaaar سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 07:03 ب.ظ http://maaa-chaaand-nafaaar.blogfa.com

سلام خانمی
تسلیت میگم بهت گلم
ما چند نفر یه اپ کرده در حــــــــــــــــــد میتسوبیشی.
خنده داره بیا که منتظرتیم
نخونده نظر ندیا
بــــــــــــــای تا هــــــــــــــای

کاظم جمعه 8 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 07:40 ب.ظ http://www.lonlyviolon.blogsky.com

نیستی داداش شمایل
از تو انتظار نداشتم که حق الناس رعایت نکنی !
آره تو داداش
همین که ما دوستدارانت رو اینقدر منتظر می ذاری این می شعه دیگه
بابا پکیدیم
بنویس

ساقی سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:20 ق.ظ

سلااااام.
ما رو که بجا میاری رفیق نیک روزگار!
اومدم یه سری بزنم و برم.
مث همیشه باحال بود.... ایول

فری شنبه 16 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 08:41 ق.ظ http://roozegarr.persianblog.ir

اول آبی بود این دل، آخراما زرد شد
آفتابی بود، ابری شد، سیاه و سرد شد
آفتابی بود ،ابری شد، ولی باران نداشت
رعد و برقی زد ولی رگبار برگ زرد شد
صاف بود و ساده و شفاف، عین آینه
آه، این آیینه کی غرق غبار و گرد شد ؟
بعد هم تبعید و زندان ابد شد در کویر
عین مجنون از پی لیلی بیابانگرد شد
قیصر امین پور

به روزم و چشم انتظار آمدنتان

اصلا معلومه تو کجایی؟!!!!!!!!!!!!!!!!!

سلام همسایه های3 دوشنبه 25 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:28 ق.ظ http://rezatehranii3.blogfa.com

سلام.با موضوع فیلمی آپم منتظر نظرت دوست گرامی[گل]

یاسمن دوشنبه 25 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 05:35 ب.ظ http://mehrabooni-sedaghat.blogfa.com/

به روز نمیفرمایید؟

افشین یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1387 ساعت 07:07 ب.ظ http://rooidad.blogfa.com

[گل] [گل] [گل] [گل] [گل] [گل]

در اعتراض به فساد مالی در ایران --

مافیای اقتصادی -- صاحبان امتیازهای خاص و باند های پشت پرده

بزودی در تاریخ ۲۶ دی ماه ساعت ۴ بعد ازظهر تظاهرات گسترده ای

در هفت شهر ایران برگزار میشود:

تهران ( حد فاصل دانشگاه تهران تا میدان انقلاب )

کرمانشاه ( حد فاصل میدان مصدق تا میدان شهرداری )

تبریز ( چهار راه آبرسان )

مشهد ( پارک ملت - روبروی دانشگاه فردوسی )

شیراز (هنوز اعلام نشده) بزودی

کرج ( خیابان گوهر دشت پارک ۶ )

اهواز (هنوز اعلام نشده) بزودی --- احتمالا فلکه چهار شیر ---

دوستان تلاش کنید به دیگران که به اینترنت دسترسی ندارند هم اطلاع دهید تا
همه با هم در این مراسم شرکت کنیم -

با دوستان و آشنایان خود برای ایران و آزادی یک ساعت وقت بگذاریم و کلمه ما هستیم

را به گوش دشمنان این آب و خاک برسانیم ......


خداوند نگهدار ایران باد ... بدرود ... [گل] [بدرود]

کاظم یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:46 ق.ظ

کجایی پس
نکنه چون شمایل ها رو تو محرم جمع می کنن نیستی ؟
بابا دلمون پکید

زورق خیال یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 02:44 ب.ظ http://www.tanoreh.blogfa.com

سلام
خوبین
من خیلی وقت نکردم که وبلاگتونو بخونم ولی سر فرصت حتما این کار رو می کنم چون همین چند خطی هم که خوندم خیلی خوشم اومد با اجازتون لینکتون می کنم
راستی به نظر شما رسم روزگار ه که ادما دلشون می شکنه یا تقصیر ادماشه؟

بهار یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:13 ب.ظ http://yadegar-e-omr.blogsky.com

سلام
داشم وبلاگم رو زیر رو می کردم و همچنین کامنت هاشوتقریبا یه سال پیش همین موقع ها برام کامنت گذاشته بودید . بعد از اون چند وقتی به وبلاگتون سر می زدم اما مدت ها بود که نیومده بودم . هنوزم جالب می نویسید

شاسوسا شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:28 ب.ظ http://posht-daryaha.blogfa.com

کجایی تو؟
نکنه دیگه نمیای
حداقل بیا خداحافظی؟
نکنه واسه پسرت زن گرفتی صداشو در نمیاری
تا بعد ................

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد