دو تائی اونور خیابون وایساده بودن ، به زنم گفتم بریم باهاشون چندکلومی صحبت کنیم اونم قبول کرد و ما هم مث جن ریختیم سرشون . بنده خدا مردِ قد بلند و سفید و خوش کل زنه هم ماشالله اولوله سیاه ولی مودب و مهربون . کاشف به عمل اومد که اینا تا 3 روز دیگه تو ایرانن و بعد پرواز به طرف سرزمین ناپلئون . از دهنمون پرید که ناهار فردا در خدمت باشیم نه گذاشتن نه ورداشتن گفتن آره . تو دلم گفتم مث این که تارف سرشون نمی شه . ولی نه خدائیش از ته دل بهشون گفتم . زنم هم که داش خر کیف می شد به خاطر فردا که حالا می خواست چه کلاسای متنوعی بزاره جلو درو همساده . البته از حق نگذریم هر دومون مهمون نوازیم . ما که به گربه های محلمون هم لطف می کنیم اینا که سهلن . لااقل دلمون خوشه که آدمن . تو رو خدا ببین وقتی زن آدم نخواد ، آمد و رفت صورت بگیره با خونواده محترم شوهر ، آدم مجبور می شه دست به این کارهای محیر العقول بزنه . خلاصه طی قراری که باهاشون گذاشتم یه جایی همدیگه رو دیدیمو با ماشین رفتم سراغشونو آوردمشون خونه . نمی دونی چقدر حظ وافر بردن وقتی اتاق 24 متری پذیرائی ما رو دیدن مث این که اومده بودند موزه لوور خودشون . باور می کنی وقتی که هندونه می خوردن مث این بود که دارن طلا می خورن . مردِ می گفت گرونی میوه و خوراکی تو پاریس بی داد می کنه . صحبت خونه و زمین رو هم نکن که نایابه . فقط تونسته بودن یه ماشین مدل 2003 از محصولات رنو بخرنو بیش از 50 کشور جهان رو بگردن ، همین ! زنه مثه یه چوب پرچم بود ولی تنهایی نصف دنیا رو گشته بود . خیلی ازشون خوشم اومد . ساده و مهربون و کاملا مقید به آداب معاشرت . ناسلامتی مردِ طراح چیلر های صنعتی بود و زنه هم برا خودش یه دکتر . اونا می گفتن تو کشورشون روابط موابط و خونه هم رفتن و دید و بازدید سرش گرده . می گفتن اونجاها اصلا این خبرا نیست . خلاصه از هر دری سخنی بود . خیلی خدائیش باهامون حال کردن . نه این که من و زنم هر دو هنرمندیم خیر سرمون کلی براشون پرده های متنوع نمایش اجرا کردیم کم مونده بود چند تا ماتادور هم صدا بزنیم بیان جلومون بالا پائین بپرن . خیلی جالب بود برا خودم وقتی زنم حس آرایشگریش گل کرد و زنه رو برد تو اتاق خوابمونو آرایشش کرد وقتی برگشت شوهره مسخرش کرد . یارو می گفت که انسان باید به طور خدادای خوشکل باشه نه این که با وسایل آرایشی خودشو زیبا جلوه بده . منم که خدائیش بند این حرفای حکیمانمو و کلی تائیدش کردم . تو این فاصله کلا اون دو نفر ، نسل هر چی دوغ بود رو منقرض کردن . مث این که تو اون کشور از این جور خوردنی ها کم پیدا میشه . به هر حال بعد از 3 ساعت جهان گردی ! رفتم براشون بلیط تهیه کردم و راهیشون کردم قزوین . نمی دونی چقدر با احساس پشت پنجره برامون بوس می فرستادن . منم که جو گیر شده بودم اصلا تو این باغا نبودم که یارو داره برا زنم هم آره ... خلاصه این بود از ماجرای دوجهانگرد فرانسوی . خدا به خیر بگذرونه فردا رو که اگه این صاب خونه بفهمه که ما این اجنبی های کافرِ نجسِ بدِ کثیفِ نامسلمونو ( هر چیزی که بلتیم به غیر خودمون نسبت بدیمو ) راه دادیم تو خونش چه برنامه ای برامون بچینه . اصلا بی خیال آخرش هم اگه جوابمون کرد یه سر می ریم پاریس اینا . چه عیبی داره مگه !!
سلام
داستان جالبی بود
بیا اخه من اومدم
منتظرم یادت نره
از شما عذر میخواهم
ممنون که بنده نوازی فرمودید
بازهم ازاین کار ها بکنید
خواهش می کنم من فقط وظیفه مو انجام دادم . چشم حتما از این کار می کنم .
خیلی جالب بود قلم زیبایی دارید نمیدونم داستان بود یا واقعیت اما دلنشین بود.
از شما هم ممنونم که به من سر زدید . بله واقعیت بود . باز هم به من سر بزنین .
سلام دوست عزیز .
وبلاگتون و خوندم و خیلی جالب بود . بیشتر لحن جملات عامیانه اته که حس به مخاطبت منتقل میکنه.
پایدار باشی و مستدام همجنس گرامی .
ممنون از لطفت
لینکتونو گذاشتم تو وبلاگم.
ازت ممنونم . من هم ادرس شما رو یمی زارم تو وب لاگم .
http://qsmile.com/index.php?page=download
به این آدرس برو. توی اون جدول آبی روی Quick Smile کلیک کن اونجا می تونی برنامه ش رو دانلود کنی
متن هم زیبا بود
سلام :-)
باز هم سلام آقا شمایل!
غلط نکنم همبن روزا از دست من وبلاگتو ببندی.!!!
امروز عصر گل دخترم با یه دسته گل نرگس اومد خونه. حدس بزن من چیکار کردم؟ بغلش کردم وبوسیدمش. خندید. فکر کنم قیافه م خنده دار شده بود. ولی خیلی خوشحالم. یوقت فکر نکنی با بچه هام نا مهربونم. نه. فقط از وقتی قد کشیدن وخانم وآقا شدن٬ یه کم کارم سخت شد که امروز طلسمو شکستم. کمک خوبی بودی برام..
این ماجرا رو که میخونم یاد خودم می افتم که بر عکس تو تا یه خارجی میبینم به جای اینکه از معلومات نصفه ونیمه!!!زبانم استفاده کنم٬ زبونم قفل میشه.
پاینده باشی.
پدرتاک!!
فقط می تونم بگم خوش حالم